تاريخ : چهارشنبه 18 آبان 1390 | یازار : 8
فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم .
يك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود.
شب كه وقت خواب رسيد خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پايين را اشغال كردند. اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشيد! ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟
- خواهش ميكنم!
- من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟
- من يه پيشنهاد دارم!
- چه پيشنهادي؟
- فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم.
زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت:
- چه اشكال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگير. من خوابم ميآد. ديگه هم مزاحم من نشو !
يك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود.
شب كه وقت خواب رسيد خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پايين را اشغال كردند. اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشيد! ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟
- خواهش ميكنم!
- من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟
- من يه پيشنهاد دارم!
- چه پيشنهادي؟
- فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم.
زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت:
- چه اشكال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگير. من خوابم ميآد. ديگه هم مزاحم من نشو !
گؤنده ر بؤلوم لر:
يك روز يك زن و مرد ماشينشون با هم تصادف ناجوري ميكنه .
بطوريكه ماشين هردو شون بشدت آسيب ميبينه .
ولي هردوشون بطرز معجزه آسايي جون سالم بدر مي برن.
وقتي كه هردو از ماشينشون كه حالا تبديل به آهن قراضه شده بيرون ميان ،
رانندهء خانم بر ميگردهميگه:
-آه چه جالب شما مرد هستيد!…. ببينيد چه بروز ماشينامون اومده !
همه چيزداغون شده ولي ما سالم هستيم …. !
اين بايد نشونه اي از طرف خدا باشه كه اينطوري با هم ملاقات كنيم
و ارتباط مشتركي رو باصلح و صفا آغاز كنيم …!
مرد با هيجان پاسخ ميگه:
- اوه … “بله كاملا” …با شماموافقم اين بايدنشونه اي از طرف خدا باشه !
بعد اون خانم زيباادامه مي ده و مي گه :
- ببين يك معجزه ديگه! ماشين من كاملا داغون شده
ولي اين شيشه مشروب سالمه .
مطمئنن خدا خواسته كه اين شيشه مشروب سالم بمونه
تاما اين تصادف خوش يمن كه مي تونه
شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگيريم!
و بعد خانم زيبا با لوندي بطري رو به مرد ميده .
مرد سرش رو به علامت تصديق تكان ميده و در حاليكه زير چشمي
اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطري روباز مي كنه
و نصف شيشه مشروب رو مي نوشه و بطري رو برمي گردونه به زن .
زن درب بطري رو مي بنده و شيشه رو برميگردونه به مرد.
مرد مي گه شما نمينوشيد؟!
زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب مي گه :
- نه عزيزم ،فكر مي كنم الان بهتره منتظر پليس باشيم … !
گؤنده ر بؤلوم لر: